-
امشب، سروده خودم
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 21:19
گویمت زین حال غریب امشب شیدای سیه زلفیست دل امشب چنان است مست آن نگارین لعل که تا سپیده بیداری خواهد امشب
-
شیدای دو عالم
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 22:33
انگه که دلت به یاد یاری شاد است لب فرو بستن من بسی به از فریاد است مانوسم به درد تنهایی و دانم که سکوت شایسته تر از شکوه به نا اهلان است
-
دهه شصتی ها
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 13:26
دهه شصتی ها !!! برخی از مورخان و کارشناسان که اکثرا دهه ی هفتاد به بالا بودند اخیرا کشف کردند دهه ی شصتی ها خوشبخت ترین انسان هایی بودند که بعد از آدم و حوا پا به این کره ی خاکی گذاشتند.بر اساس این یافته ها دهه ی شصتی ها از تولد تا بعد از وفات 7 خوان را می گذرانند. (البته برخی را گذرانده اند.) خوان هایی که همواره با...
-
تقدیم به او........................
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 21:22
کی رود از یاد این دل سیه چشمان دلیر و شیدا شوم به فدای آن قد رعنا تا گشایی لب به سخن سراپا شود گوش این خسته تن بی قرار توام بدین حال زار نکردی یادم ای بی وفا یار کجا برم درد این عاشقی که را هست این چنین توان دلبری
-
بی وفا........
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 21:01
کسی نبرد یادم در این سرای تنهایی خلوتگه راز است محرم و مرهم دلتنگی قرین نفرتم یا عشق،ندانم..ندانم یا رب نظری کن به این خسته پنهانی
-
اولین سروده قافیه دار من،امروز
شنبه 24 دیماه سال 1390 18:24
چه بی تاب و چه بیمار است دل امروز اسیر درد و محنت گشته امروز به سان این سرشک بی اراده غمین و بی پناه است این دل امروز کوه غم بشکسته این پشتم ندانی!! سرگشته و آواره ام لیکن ندانی تمامی گشته ام بی یار و یاور چو شرحش خوانی باز اندک ندانی
-
مردانگی تو،سروده خودم
شنبه 24 دیماه سال 1390 18:10
در ان هنگام که به من می نگری نگاه قدرتمند و مردانه ات تمام وجودم را احاطه می کند آن سیه چشمانت همچو پلنگی خمار دل و جانم را می فریبد و آن تصویر افسونگرت بر تار و پود هستی ام می نشیند ولی سنگینی نگاهت را تاب اوردن چه دشوار است به سان نجیب دخترکی سر به زیر می افکنم چه بسیار دوست خواهم داشت بمانند کبوتری تنها در آن دستان...
-
سروده دل،نوشته خودم
شنبه 24 دیماه سال 1390 18:08
صبحی دیگر دمید..... و حرم انگشتان نوازشگر آفتاب دیدگان دخترک را به نرمی لمس کرد گلدان کوچک اطلسی نوای دل انگیز مرغان عاشق صدای شور انگیز امواج خروشان و کمی دورتر بادبادکی رقصان خود را به آغوش باد سبرده بود و باز تمامی آن دنیای کوچک در آن دو جام جهان بین جای گرفت
-
کوچه خیال،سروده خودم
شنبه 24 دیماه سال 1390 18:07
امشب انگار ستارگان الماس نشان در دل سیه مخمل آسمان جلوه ای دگر دارند آن ماه پر فروغ نیلگون پرتوی خویش را چه سخاوتمندانه فانوس راهمان می گرداند و نسیمی دل انگیز عاشقانه هایمان را احاطه می کند مرغان عاشق نغمه های دلنشین سر می دهند و شقایق های سرخ فام به زیر قدم های نرممان به رقص در می آیند و من چه مسرورانه چشمانم را فرو...
-
غم هجران،سروده خودم
شنبه 24 دیماه سال 1390 18:01
ای آسمان سیه چرده سوگند به اختران پر فروغت به آن هلال نیلگونت و به آن سکوت سردت که روزگارم هستی ام تاریکتر رو سیاه تر از توست بی ترنم عشق آسمان تاریک دلم سیه پوش خاطرات فراق اوست غم هجران آن مه دلفریب کرده مرا رنجور و غمین پشتم گشته خمیده به سان آن هلال خمیده و آرمیده در آغوش تو
-
سوغات آسمان،سروده خودم
شنبه 24 دیماه سال 1390 17:52
با شمایم ای قطرات باران کاین چنین زلال و شفاف ز بستر آسمان رهسپار زمین می گردید فرود آیید بر این اندام سرد و خسته جلا دهید این روح فسرده یاری ام کنید در این لحظات غربت و درد بر دیدگانم نشینید تا سرشک ها ریزد در فراق آن ماه دلفریب چه آرام و نرم در آغوش باد جای می گیرید شما سوغات آسمانید به ارمغان آرید پیام اختران باشد...
-
شمع و پروانه،سروده خودم
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 12:51
یک امشبی را به ودیعه می گیرم از این سنگفرش های کوی دلدادگی رهسپار کجایم.. ندانم اسیر این سکوت سرد و غمبار اشک هایم بی تاب و بی قرار سوزان و بی پناه زلال و بی گناه می دهندم خبر ز اتش درون میزند چشمک ان پرتوی نور آن شمع دلسوخته به سان پروانه ای واله می شوم رهسپار آن محفل آرامش بیخودانه،عاشقانه تو گویی فرسنگها ز من و این...
-
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
جمعه 18 آذرماه سال 1390 16:14
که داند عشق چیست؟ ز احوال پریشان او که با خبر است؟ به راستی کس نداند معنای آن را تنها محرم این راز جگر سوز دل بی پناه سرگشتان این دیار است؛ گرش هزار بار ملامت کند معشوق تنها به یک ملاطفت ز سوی او دل بی قرار عاشق،درمان پذیرد
-
دردانه های پاییز،دلنوشته خودم
دوشنبه 14 آذرماه سال 1390 13:22
بسی دل انگیز و روح نواز است خنکای نسیم صبحگاه رهسپار کوی خیالم در این فصل رمز آموز و رویایی موسم برگریزان درختان چه سخاوتمندانه و با ناز و عشوه دردانه دُر های خویش را به عاشقان دیار یار می بخشند می شوم مست و بی تاب نیوش می کنم با دو گوش جان یگانه ملودی برگ های پاییزی تو گویی این نوای دلفریب زمزمه خاطرات شباب آنهاست که...
-
افق خیال،سروده خودم
جمعه 4 آذرماه سال 1390 22:37
و باز این منم و پنجره ای گشوده رو به زیبایی های دنیای خیال چکاوکی ثمین در افق آسمان خود را به آغوش بی منت باد سپرده است و آن طرف تر سنجاقکی کوچک در امتداد برکه پر می زند و آزادی خویش را به رخ سنگ های کف رودخانه می کشد ماهیان سپید همچو الماس های درخشان بر موج های کوچک برکه به رقص در می آیند و شکوفه های درخت سیب به سان...